قاب عکس کهنه به قلم آرزو رضایی انارستانی
پارت شانزده
زمان ارسال : ۳۲۴ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : حدودا 5 دقیقه
طوبا
با تقههای در بیدار شدم. یادم نمی آمد که کجا هستم. سرم گیج میرفت. دهانم تلخ بود. بدنم ضعف داشت. عزت الله خان جنگی پا شد و در را باز کرد حرکتش هوشیارم کرد.
خاله خانم بود. سینی صبحانه آورده بود. گفت: بیا عروس برایت کاچی پختم. پس همین بود که توی دهات صبح عروسی، کاچی می دادند. می خواستند عروس و داماد قوت بگیرند.
خجالت کشیدم. عزت الله خان با زیرپوش پیژامه نشسته بود توی رختخواب و ع
لطفا در نظرات خود از نوشتن در مورد تعداد پارت ها و یا کوتاه بودن پارت ها جدا خودداری کنید.
از توجه و درک شما سپاسگزاریم.
آرزو رضایی انارستانی | نویسنده رمان
لطفتون همیشگی. ❤
۱۱ ماه پیشآرزو رضایی انارستانی | نویسنده رمان
لطفتون همیشگی. ❤
۱۱ ماه پیشآرزو رضایی انارستانی | نویسنده رمان
لطفتون همیشگی. ❤
۱۱ ماه پیشآرزو رضایی انارستانی | نویسنده رمان
لطفتون همیشگی. ❤
۱۱ ماه پیشآرزو رضایی انارستانی | نویسنده رمان
لطفتون همیشگی. ❤
۱۱ ماه پیشسیتا
20درد سر طوبا از همین الان دو برابر شد
۱۱ ماه پیشآرزو رضایی انارستانی | نویسنده رمان
😂😂😂
۱۱ ماه پیشایلما
00طوبا گیر چه دیو دوسری افتاده خدا ب دادش برسه
۱۱ ماه پیشآرزو رضایی انارستانی | نویسنده رمان
😄😄😄
۱۱ ماه پیشاسرا
20بازهم بیچاره طوبا
۱۱ ماه پیش
سحر
۳۳ ساله 20ممنون از شما نویسنده خوب و توانا آینده خوبی داری من ۱۸ساله رمان میخونم واقعا قلم قوی داری زود به نویسنده های بزرگ میرسی موفق باشی